نقد کتاب وصيت‌نامه‌ي فرانسوي اثر آندره مکين

وصيت‌نامه‌ي فرانسوي روايتگر داستان تلخ پسري است که ساکن شوروي دهه‌ي ?? و ?? ميلادي است و ناچار است با ناملايمات و حقايق تلخ زندگي در اين کشور سر کند؛ هم‌چنين در اين کتاب ماجراي احساس نامعمول او به يک بانوي فرانسوي، شارلوت لمونيِر که ازقضا مادربزرگ او است را مي‌خوانيم.

او هرسال تابستان را به ملاقات مادربزرگ مي‌رود؛ مادربزرگ ساکن دهکده‌اي است در دل دشتي پهناور. مادربزرگ و نوه آنجا اوقات عصرشان را با نشستن در بالکن کوچک اما باصفاي مادربزرگ و قصه گفتن و قصه شنيدن مي‌گذرانند. قصه‌هاي مادربزرگ اما از زمانه‌اي دور و مکانه‌اي ديگري حکايت مي‌کنند؛ داستان‌هاي مادربزرگ برمي‌گردند به اوايل قرن؛ او تنيس بازي کردن پروست را با چشم خود ديده، سيل سال ???? پاريس را از نزديک شاهد بوده و حتي مي‌تواند داستان مرگ رئيس‌جمهور فليس فور را در آغوش معشوقه‌اش با جزييات کامل نقل کند.

شارلوت با قصه‌هايش چشم‌هاي پسر جوان را به روي روسيه‌اي مي‌گشايد که در آن قحطي، بدبختي، بي‌عدالتي و هياهوي جنگ بيداد مي‌کند. نوه‌ي شارلوت تمام راه را از مسکو تا سيبري پابه‌پاي داستان‌هايش مي‌آيد؛ از همسرش که قرباني برنامه‌هاي پاک‌سازي استالين بود که داستان مي‌گويد او نيز همراهش رنج مي‌برد؛ از اسارت خودش به دست راهزنان که مي‌گويد که چه وحشي‌گري‌هايي که بر سرش نياوردند و آخر هم رهايش کردند تا جان بدهد، چهارستون تن او نيز به لرزه مي‌افتد.

مگر مي‌شود چنين مصيبت‌هايي بر سر شارلوت آرام و دوست‌داشتني او آمده باشد؟ حواس او تمام و کمال درگير داستان‌هاي مادربزرگ است و آن‌ها را به خيالات و عالم پنهان ذهنش سنجاق مي‌کند. باوجود تمام کمبودها و نا عدالتي‌هايي که در شوروي هست، چنين به نظر مي‌رسد که درست مانند ديگر مردان روس، او هنوز نسبت به وطنش عشق در دل دارد؛ عشقي که نمي‌توان آن را در هم شکست.

اين کتاب توسط نشر ثالث و با ترجمه‌ي ساسان تبسمي منتشر شده است. مشاهده و خريد کتاب از لينک زير (فروشگاه کتاب کاواک) : www.cavack.com